من آن سوار بادیه گردمگوشم به باد و آتش و شب بود
اسبم به پای عشق تو رهوار
جانم برای غصه وتب بود
***
از رعدهای مرگ هراسان
از عشقهای سرد گریزان
شبگرد کوچه های پر از غم
در چشمهای خیس تو پنهان
***
افسانه خوان شهر غریبم
دروادی شکسته ی بی روح
ویرانه جوی خانه بدوشم
با قلب پاره پاره ی اندوه
***
من آمدم که بگذرم آنگاه
درکنج غم خزیده خیالم
مرغ دلم زبال وپر افتاد
عشقت نمی دهد که مجالم یاد گلستان میکند مرغی درین تنگ قفس...
ما را در سایت یاد گلستان میکند مرغی درین تنگ قفس دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : keshavarz56a بازدید : 90 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1396 ساعت: 8:35